شعر ولادت اهل بیت

باده ی نابم

کِی به نظر , باده ی نابم کنی
رحم بر این حال خرابم کنی
گر که دلت نیست به من پس چرا
جلوه به بیداری و خوابم کنی

چشم کریمت

اگر رزق من سامرایی نمی شد
نصیبم مقام گدایی نمی شد

اگر قابلیت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد

جمال آفتاب

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب
خوش درخشیدیم در ظل کمال آفتاب
ذره ای بودیم و گردیدیم مال آفتاب
آمدیم آگه شویم از شرح حال آفتاب

حضرتِ باران

خَبَرش آمده که عرش چراغان شده است
خنده مهمانِ لبِ حضرتِ باران شده است

گُلِ لبخـند که آمد به لبِ مادرتان
همه یَ عرشِ خدا شاد وُ غزلخوان شده است

ابن‌الرضا

شمیم عطر رحمت می‌وزد از کوچه‌ها امشب
دوباره دیده شد در آینه وجهِ خدا امشب

میان گاهواری که ملک گهواره جنبان است
به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب

امام رضا دارم

حرفِ من حرف دلای بی کَسه
یه امام رضا دارم واسم بَسه

میدونم صدام به آقام میرسه
یه امام رضا دارم واسم بسه

خانه‌یِ سلطان

امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
از یاد بَرَد نامِ بهشتِ اَبَدی را
هرکس که دِلَش اهلِ خراسان شده آقا

رسم عاشقی

هر کس به زلفش می رود در می رود جانش
پس خون ما هم گردن زلف پریشانش

ما هم به رسم عاشقی گشتیم, سلمانش
وقتی نوازش کرد ما را دست احسانش

میهـمانِ حـرمـم

این زمین وادیِ سرمَستان است
مملکتْ … مملکتِ سلطان است
هر کسی در حرمش مهمان است
شاملِ رحـمتِ بی پایان است

غریبالغُرَبا

گِرِه‌ای سخت زد و بُغچه‌ی خود را برداشت
دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت
روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت
شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت

ای درتن بی تاب زمین,قلب تپنده
درگوش زمان اسم تو دیوانه کننده

همنام یداللهی واعجاب برانگیز
در دست تو هر معجزه یک برگ برنده

سُلطان

به این دلیل که کـویش, گـداش بیشتر است
رضا مساحت صحن و سراش بیشتر است

شبانه روز می آیند عـرضِ حاجت ها
به آن دیار که سُلطان, عطاش بیشتر است

دکمه بازگشت به بالا