شعر ولادت عقیله بنی هاشم

بی بی جانم

چادرت را می‌تکانی؛ می‌شود نوکر درست
می‌چکد بر خاک، اشکت؛ می‌شود قنبر درست

عرشیان از عرش می‌آیند، روی گنبدت
می‌کنند از ریشه‌های پرچم تو پَر درست

به نام حضرت زینب

به نام آنکه خدا با رخش نمایان شد
به نام آنکه ز نامش دلم پریشان شد
به نام آنکه ز نامش حسین گریان شد
مسیح یک شبه از فیض او مسلمان شد

آیتِ عُظمی زینب

سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی
همه‌ی حرف خداوند از آغاز علی
گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی
در حرا یاکه حرم باز علی باز علی

سایه ی حق

دوباره سایه ی حق روی مردم افتاده

تو آمدی و زبان از تکلّم افتاده

بعید نیست که آدم به شوق پابوست

به دام وسوسه انگیز گندم افتاده

ثانی زهرا

طلب در محضرت اینگونه مطلب میشودقطعأ
فرشته بال می ریزد مقرب میشودقطعأ

تجلی خدا،ثانی زهرا،نفس پیغمبر
کسی که اینچنین شد زینت اب میشودقطعأ

سرور عشق

تا خودِ صبح از سرور عشق ، بیداریم ما
ما لبِ پیمانه‌ایم از باده سرشاریم ما
هُرم خورشید آمد و میخانه را تبخیر کرد
پس شبیه ابر ، در پیمانه می‌باریم ما

حضرت بانو

شروع میشود این شعر تازه با زینب
مگر که گوشه چشمی کند به ما زینب
هزار فاطمه گفتم هزار تا زینب
سلام حضرت بانو سلام یا زینب

یا زینب

ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات
می‌جنبد آسمان و زمین با اشاره ات

ای درّ آبدار یدالله، تا ابد
برپاست در دیار نجف یادواره ات

جلوه سرمد

اسدالله دیگر است این زن
به خداوند حیدر است این زن
رجز مرد خیبر است این زن
ذات الله اکبر است این زن

عصمت الله

می‌نویسم که والضُحیٰ زینب
عصمت اللهِ کبریا زینب
جمعِ اَسماء و اِسمها زینب
ربنا بعدِ ربنا زینب

تکبیره الاحرام

از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشم هایِ یک نفر الهام می گیرد

محمّد نه علی نه فاطمه نه مجتبی هم نه
فقط پروانه در آغوشِ گُل آرام می گیرد

خواهر

وقتی که گهواره است دستان برادر
خواهر رسید اول به دامان برادر

بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت
آرام باش ای دخترم, جانِ برادر

دکمه بازگشت به بالا