مي سپارم گوش جانم را به فرمان حسن
خوش به حال منكه هستم كلب دربان حسن
پا نخواهم پس كشيد از اين عقيده هيچ وقت
من حسن را مي پرستم،جان به قربان حسن
مي سپارم گوش جانم را به فرمان حسن
خوش به حال منكه هستم كلب دربان حسن
پا نخواهم پس كشيد از اين عقيده هيچ وقت
من حسن را مي پرستم،جان به قربان حسن
از هر نظر،از هر نظر بالانشيني
آرام جان رحمه و للعالميني
در وصف تو والطيبات،للطيبين است
هم مومنه هستي،هم ام المومنيني
ظاهر شد از حق جلوه اي ديگر مجدد
خون خدا شد صاحب دختر مجدد
در جاي جاي شهر پيغمبر مدينه
پيچيده عطر و بوئي از مادر مجدد
ما به جز اينكه به هجران تو عادت كرديم
غافل از ياد تو مانديم،خيانت كرديم
شرمساريم از اين قافيه ي تكراري
به همه غير شما عرض ارادت كرديم
بر پا شده يك شور دگر باز به دنيا
يا قاصدك آورده خبر باز به دنيا
يك بار دگر عالم هستي شده روشن
رو كرده از آفاق قمر باز به دنيا
خداوندا نگير از من نگاه مهربانش را
نگير از بنده ي او نوكري دوستانش را
بلا گردان خدام حريم كاظمينم من
گدايم روزي ام از سفره اش كن خرده نانش را
پيش او وقت گدائي صحبت از سوگند نيست
چندمين بار است،يا…،نه صبحتي از چند نيست
ذكر يا باب الحوائج،جان گرفت از جود او
بشر حافي بي سبب با ذكر او خرسند نيست
هر چه آمد به وجود از علی آمد به وجود
آمد از آمدنش جمله ی بی حد به وجود
نور حیدر به وجود آمد و حق یاهو گفت
آمد از جلوه ی آن نور محمد به وجود
ذره اي از خاك پاي حضرتش شد آفتاب
ماه از شرم جمالش زد به روي خود نقاب
گل بدون مهر او خار است،اما عكس آن
شك ندارم حب او از خار ميگيرد گلاب
جاي خوبي هاي پيغمبر تلافي ميكند
با چهل همدست و يك لشگر تلافي ميكند
اينكه يك آيه براي فضل او نازل نشد
بي حيا با سوره ي كوثر تلافي ميكند
بعد از آنكه باز شد سمت شما در بي هوا
يك گل نشكفته شد آن لحظه پرپر بي هوا
پاره ي تن خوانده پيغمبر شما را بارها
پس زمين خورده همان لحظه پيمبر بي هوا
به قدش دوخته او چشم ترش را خيلي
جلب كرده نگه او نظرش را خيلي
زد به ميدان و كشيده است علي وار علي
به رخ لشگر كوفه هنرش را خيلي