محمد جواد شیرازی

غم زهرا

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم
آسایش دوران مرا ریخته بر هم

هجران رخ یوسف زهراست که این طور
آبادی کنعان مرا ریخته برهم

می ترسم از عذاب

کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم
کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم

مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین
تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم

شعر مناجات با حضرت مهدی عج

هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی
از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی

حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم
دردهایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی

اشک شوق

السلام علیکَ یا اول
السلام علیکَ یا آخِر
السلام علیکَ یا باطن
السلام علیکَ یا ظاهِر

حسینی هستم

حال ما را گاه گاهی باده می ریزد به هم
گاه گاهی تربت سجاده می ریزد به هم

هر کجایی می رسم می گویم از آقایی اش
عالمی را عبد نوکر زاده می ریزد به هم

شعر مناجات امام رضا (ع)

تسلیمم ای کریم که زندانی ام کنید
فکری برای بی سر و سامانی ام کنید

بخشش بس است, عمر من بی نوا گذشت
من را مؤاخذه به هوسرانی ام کنید

شعر روضه حضرت ام البنین(س)

کریمان همه مات ام البنین اند
فقیر کرامات ام البنین اند

نه تنها دل ما که داوود و موسیٰ
اسیر مناجات ام البنین اند

شعر مناجات امام زمان(عج)

در خانه کیست تا که مرا یاری ام کند؟
با این همه گناه و خطا یاری ام کند

گفتم دخیل حضرت صاحب زمان شوم
گفتم قسم به فاطمه تا یاری ام کند

شعر مناجات امام زمان(عج)

با “محبت” آمدی, صید کمندم کرده ای
با همین ترفند ساده, پایبندم کرده ای

بی بهاتر از همه هستم ولی با لطف خود
در میان عاشقانت ارجمندم کرده ای

شعر مناجات امام زمان(عج)

عاقبت روزی ذبیح ذوالفقارت می شوم

یا شکارم می کنی یا خود شکارت می شوم

 

 افضل الاوقات من وقت به یادت بودن است

لحظه ای که واقعا دلْ بی قرارت می شوم

شعر مناجات امام زمان(عج)

حس من این است هردم بی وفاتر می شوم

دائما از یوسف زهرا جداتر می شوم

اشک هایش را نمی فهمد دل آلوده ام

هر چه یادم می کند بی اعتناتر می شوم

َشعر مناجات امام زمان(عج)

زمان لطف, صحبت از حقارتم نمی کنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی

تو را ز یاد می برم زمان معصیت ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی

دکمه بازگشت به بالا