من ز باقی گل قنبرتان خلق شدم
به دعای سحر همسرتان خلق شدم
با دعایش شده ام مست شما در هیأت
و جگر سوخته ی دخترتان خلق شدم
من ز باقی گل قنبرتان خلق شدم
به دعای سحر همسرتان خلق شدم
با دعایش شده ام مست شما در هیأت
و جگر سوخته ی دخترتان خلق شدم
درتن من جان علیست , خون به شریان علیست
هرطپش قلب من , ذکرعلی جان علیست
پتک به غمها بکوب , بردف تقوا بکوب
مست شدی پابکوب , مرشد مستان علیست
جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
ماتند همه از پر معراج مدارت
ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
آهو چه کند با نفس شیر شکارت
باید که با عرش خداوندی طرف شد
وقتش شده تا عازم شهر نجف شد
هر کس ولایت را به فرزندش نیاموخت
فرزند او در دین و دنیا ناخلف شد
شعر من از کرم اوست که ارزش دارد
این جهان از قدم اوست که ارزش دارد
هیئت ام با علم اوست که ارزش دارد
خادمی حرم اوست که ارزش دارد
یا مظهرالعجائب دنیا ابالحسن
یا ایهالعزیز خدا , یا ابالحسن
وقتی غلام حلقه به گوش حسن شدم
بهتر بود صدات زنم با ابالحسن
دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی است
جام نوشیده شده مستی آن پنهانی است
دست بر چشم نمالم , به خدا رؤیا نیست
قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی است
هرکه از دام عشقت آزاد است, خلق او را اسیر می گویند
هرکسی گفت بی نیاز از توست, تازه او را فقیر می گویند
عشق بیماری فراگیری ست, که اگر منشاش نگاه توست
نام ما را که مبتلای توئیم, در صف مرگ و میر می گویند
این همه مستجیر مال شماست
التماسفقیر مال شماست
مرددیروز حضرت امروز
ازاحد تا غدیر مال شماست
به سرم بد زده امشب که تورا یاد کنم
می مستی زنم و دل ز غم آزاد کنم
به سرم بد زده امشب به هوای رختان
بزنم میکده برهم ز سر آباد کنم
الا , شاهی که سرها خاک پایت
دل مستان خمار یک نگاهت
شهنشاهی و نامت بهترین است
و عشقت بر دلم همچون نگین است
جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
ماتند همه از پر معراج مدارت
ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
آهو چه کند با نفس شیر شکارت