مهدی نظری

سهم گلوی حسین

رفتی میان غصه مراجاگذاشتی

مارادراوج غم تک تنهاگذاشتی

برداشت یتوبار خودت رازبسترو

آن رابروی شانه بابا گذاشتی

روضه هایی عجیب می خواند

روضه هایی عجیب می خواند

از شب و روز کربلای حسین

با خجالت به زینبش می گفت:

پسرانم همه فدای حسین

 

از رفتنت حرفی نگو

بیتوبرای حیدرکرار سخت است

وقتیکه درخانه نباشد یارسخت است

تقسیمکارت رابه من بسپار زهرا

بااینتن مجروح قطعاً کارسخت است

این فتنه هازداغ پیمبرشروع شد

این فتنه هازداغ پیمبرشروع شد

ازصحنه ی شکستن یک درشروع شد

وقتی چهل نفر به درخانه می زدند

دردشدیدپهلوی مادر شروع شد

این فتنه هازداغ پیمبرشروع شد

این فتنه ها زداغ پیمبرشروع شد

ازصحنه ی شکستن یک درشروع شد

وقتی چهل نفر به درخانه می زدند

دردشدید پهلوی مادر شروع شد

گدای حسن

خدا نوشته مرا تا که سینه زن بشوم

همیشه مست گل یاس و یاسمن بشوم

خدا نوشته مرا موقع گرفتاری

همیشه دست به دامان پنج تن بشوم

دردم این است …

دردم این است عمو نیز در این قافله نیست

مثل من پای کسی پر شده از آبله نیست

 

گفتم از منبر نی آیه توحید نخوان

سنگ ها منتظر و خواندن تو بی صله نیست

گلویم زخم شد …

گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم

اگر چه لِه شدم اما نمازم را ادا کردم

 

به تو گفتم که میخواهم شبیه مادرت باشم

از این رو پهلویم را با کتک ها آشنا کردم

بغضی قدیمی

درد دارم ای پدر در قسمت پا بیشتر

چون اثر کرده به پایم خار صحرا بیشتر

 

گرچه گل انداخته رویم ز سیلی ها ولی

بر تنم انداخته شلاق ها جا بیشتر

طفل بی گناه

… و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد

کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد

 

سه ساله ای که تمام تنش کبود شده

دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد

هیبت علی (ع)

زینب بساط کاخ ستم رابه هم زده

زینب بروی قله عصمت علم زده

مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست

زینب درون سینه ماهم حرم زده

مقدسات خدا

روز نخست نام تورا تا گذاشتند

عشق تو را به سینه ما هاگذاشتند

نام تو که بروی لب عرشیان نشست

آنجا بنای دیده دریا گذاشتند

دکمه بازگشت به بالا