رفتی میان غصه مراجاگذاشتی
مارادراوج غم تک تنهاگذاشتی
برداشت یتوبار خودت رازبسترو
آن رابروی شانه بابا گذاشتی
رفتی میان غصه مراجاگذاشتی
مارادراوج غم تک تنهاگذاشتی
برداشت یتوبار خودت رازبسترو
آن رابروی شانه بابا گذاشتی
روضه هایی عجیب می خواند
از شب و روز کربلای حسین
با خجالت به زینبش می گفت:
پسرانم همه فدای حسین
بیتوبرای حیدرکرار سخت است
وقتیکه درخانه نباشد یارسخت است
تقسیمکارت رابه من بسپار زهرا
بااینتن مجروح قطعاً کارسخت است
این فتنه هازداغ پیمبرشروع شد
ازصحنه ی شکستن یک درشروع شد
وقتی چهل نفر به درخانه می زدند
دردشدیدپهلوی مادر شروع شد
این فتنه ها زداغ پیمبرشروع شد
ازصحنه ی شکستن یک درشروع شد
وقتی چهل نفر به درخانه می زدند
دردشدید پهلوی مادر شروع شد
خدا نوشته مرا تا که سینه زن بشوم
همیشه مست گل یاس و یاسمن بشوم
خدا نوشته مرا موقع گرفتاری
همیشه دست به دامان پنج تن بشوم
دردم این است عمو نیز در این قافله نیست
مثل من پای کسی پر شده از آبله نیست
گفتم از منبر نی آیه توحید نخوان
سنگ ها منتظر و خواندن تو بی صله نیست
گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم
اگر چه لِه شدم اما نمازم را ادا کردم
به تو گفتم که میخواهم شبیه مادرت باشم
از این رو پهلویم را با کتک ها آشنا کردم
درد دارم ای پدر در قسمت پا بیشتر
چون اثر کرده به پایم خار صحرا بیشتر
گرچه گل انداخته رویم ز سیلی ها ولی
بر تنم انداخته شلاق ها جا بیشتر
… و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد
کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد
سه ساله ای که تمام تنش کبود شده
دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد
زینب بساط کاخ ستم رابه هم زده
زینب بروی قله عصمت علم زده
مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست
زینب درون سینه ماهم حرم زده
روز نخست نام تورا تا گذاشتند
عشق تو را به سینه ما هاگذاشتند
نام تو که بروی لب عرشیان نشست
آنجا بنای دیده دریا گذاشتند