شعر روضه

ذکر تو

ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است

می رسد وقتی که تا ترقوه جان,بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است

دلخورم

از خودم دلخورم اقا که تو را یادم رفت
هه ی دویدم پِیِ نفسم که حیا یادم رفت

انتظار فرجت را نکشیدم یک شب
بهر دیدار رُخَت باز دعا یادم رفت

گریه کردم

نام تو را هرجا شنیدم,گریه کردم
هر وقت دختر بچه دیدم گریه کردم

دلْ سنگی ام شهره است,اما ناخوداگاه
تا ماجرایت را شنیدم,گریه کردم

غربت این قافله

از غصه ی این فاصله بگذار نگویم
از غربت این قافله بگذار نگویم
از شمر نگو تو, به تلافیش پدر جان
از چشم بد حرمله بگذار نگویم

ذکر نام تو

چقدر شعر تو به شعر ناب نزدیک است
وذکر نام تو به مستجاب نزدیک است

چقدر دفتر عمر کمت مصیبت داشت
که شرح حال شما به کتاب نزدیک است

پاره شده پیرهنم

عمه جان دست نگهدار بهم می ریزد
مو که کمتر شده بسیار بهم می ریزد

شانه ام گم شد و سنجاق سرم را بردند
حق بده موی من این بار بهم می ریزد

تنم درد میکند

بابا سه روز هست تنم درد میکند
حتی تمام پیرهنم درد میکند
بابا…تو را…  حُشین اگر گفته ام ببخش
دندان…زبان…لبم…دهنم…درد میکند…!.

سید نیما نجاری

بحر طویل حضرت رقیه

سر آورده سر آورده
سر ماه مرا بر نیزه‌ها همراه هفده اختر آورده
سری که از تنور خانه‌ی خولی رسیده روی نی, خاکستر آورده
سری را هم برای خواندن قرآن و چوبِ‌خیزر آورده

خضاب

خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته
پر است سینه ات از رد پاى نیزه شکسته

رسیده ام که دوباره سرم به سینه گذارم
گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته

کبود شده پیکری

از من بجُز کبود شده پیکری نماند
از تو بَرام غیرِ شکسته سری نماند

از من حسین, چادرِ مادر نمانده است
از تو حسین, پیرهنِ مادری نماند

کنار حضرت ارباب

اگر بناست همه زیر این علم باشیم
خدا نیاورد آن روز را که کم باشیم

خدا کند که همین دسته جمع بین حرم
کنار حضرت ارباب دور هم باشیم

راضی شدی

این سی شبه ازدست ما راضی شدی یا نه؟
ارباب جانم از گدا راضی شدی یا نه؟

سی روز میخواندیم سی شب گریه میکردیم
هم پای تو هم پای زینب گریه میکردیم

دکمه بازگشت به بالا