شعر روضه

جانم حسین(ع)

جهان را غیر عشقت یک سرِ سوزن نمی خواهم
دو دنیا را نه با تردید…که قطعا نمی خواهم

بدونِ تو همان بهتر که ظلمت باشد و وحشت
که بی تو قبر خود را لحظه ای روشن نمی خواهم

اینجا گرفته بغضِ من

از این فراق این روزها فریاد خواهم کرد
گریه شبیهِ حضرت سجاد خواهم کرد

اینجا گرفته بغضِ من, یک روز می آیم
آنجا صدایم را کمی آزاد خواهم کرد

شدم کبوتر صحن تو

شدم کبوتر صحن تو پر در آوردم
نبین پیاده شدم زائرت , سرآوردم

پیاده آمدنم عشق نیست , من تنها
ادای جمعی از عشّاق را در آوردم …

یا حسین(ع)

پادشاهی کی بشاید گفت جز بر حضرتش
آیت و کرسی بلرزد چون که بیند هیبتش

کورش و زرتشت و عیسی جملگی پیغمبران
جرعه ای از جام او نوشیده اند با رخصتش

در پشت در نشسته ام

نامه سیاه را به حرم ره نمی دهند
اهل گناه را به حرم ره نمی دهند

گمراهی است حاصل عمر گذاشته ام
گم کرده راه را به حرم ره نمی دهند

نیست جز شوق زیارت

نیست جز شوق زیارت در نگاه زائران
میشود بال ملائک فرش راه زائران

در نجف اذن زیارت از علی باید گرفت
میشود دست علی پشت و پناه زائران

من زینب مجروح توام

از سر ِناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده

همه دیدند که زینب سر قبر افتاده

چشم او در اثر حادثه کم سو شده است

کمرش خم شده و دست به زانو شده است

صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم

ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم

باور نداشتم که به قبرت نظر کنم

ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید

با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم

زینب رسیده کربلا

کاروانی میرسد از کوچه ی آزارها
کاروانِ زینبِ غمدیده و بیمارها

مانده از باغ بهارِ مرتضی و فاطمه
ساقه هایی زخم و نیلی از هجوم خارها

سالار زینب (س)

با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت
چاره ای نیست بجز سوختن و ساختنت

گفتی آنروز:خدا کشته مرا خواسته است
دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت

رنجِ اسارت

بعد از این, ای خواهر مظلومه, راحت گریه کن
آمدی از راه با رنجِ اسارت, گریه کن

ناله کن, نوحه بخوان, تا کعبِ نِی در کار نیست
کربلا را بیمه کن با اشکهایت, گریه کن

صحرا به صحرا آمد

آمد به دنبال سرت خواهر پیاده
آمد به دنبال تو تا آخر پیاده

با قد خم از کربلا تا شام آمد
همراه جمع قافله مادر پیاده

دکمه بازگشت به بالا