داره توی تاب وتب میسوزه
روی زانو میکشونه خودشو
جون نداره ولی باهر زحمتی
پیش عمه میرسونه خودشو
داره توی تاب وتب میسوزه
روی زانو میکشونه خودشو
جون نداره ولی باهر زحمتی
پیش عمه میرسونه خودشو
بگو چه چاره کنم این هزار ماتم را
هزار و نهصد و پنجاه زخم درهَم را
یکییکی همه ی خیمهها در آتش سوخت
که من شروع کنم روضهی محرم را
به نیزهدار بگو نیزه را تکان ندهد
به کودکی که به خوابِ خوش است جان ندهد
رُباب بندِ طناب و خدا کُنَد امشب
به این بُریده نفَس بچه را نشان ندهد
پاره پاره حنجرت را بوسه باران می کنم
عضو عضو پیکرت را بوسه باران می کنم
خاک اینجا ای برادر بوی زهرا می دهد
قتلگاه اطهرت را بوسه باران می کنم
دیدی شکست حرمتپنجاه ساله ام
دیدی نماز نافله ی من نشسته شد
دستی که بوسه میزدیش صبح و ظهر وشام
بین طناب شمر زنازاده بسته شد
آدمی که ضربه خورده از در و دیوار سخت
دست بر دیوار میگیرد ولی بسیار سخت
وقت چیدن که نباشد شاخه ها خم میشوند
بر زمین بگذاشت بارش را ولی اینبار سخت
از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند
بستند تمام یاسها را به طناب
در بنداسارت پسرم را بردند
همه اصحاب بال و پر دادند
کربلا راز خون ثمر دادند
بسکه دلداه ات شده بودند
در رهت عاشقانه سر دادند
پیشانیِ تو غرق به خون است حسین
درد و غم من ز حد فزون است حسین
سر می شکنم به چوب محمل, گِریَم
این کار من از عشقِ فزون است حسین
روح الله گائینی
ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی
بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی
من می روم شکسته , با دست وپای بسته
تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی