همیشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا که مهر شما هست و از مهمات است
خداى کعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر که عیناً خود مناجات است
همیشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا که مهر شما هست و از مهمات است
خداى کعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر که عیناً خود مناجات است
من و مادر و کوچه و اضطراب
دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب
کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست
جسورانه با کینهٔ بی حساب
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مانده ام با تن بی جان تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟
چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز…خدایا چه کنم…؟
آتش در بی مهابا عمر زهرا را گرفت
دود این آتش تمام اهل دنیا را گرفت
ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد
ضربه ای که روشنی چشم حورا را گرفت
از در رسید درد و نشان مرا گرفت
صبر از دلم ربود و عنان مرا گرفت
گریه امان نداد کمی درد و دل کنیم
در این سه ماهه اشک، زبان مرا گرفت
پسر ارشد زهرا و قرارش بودم
هشت ساله شدم و گرد مدارش بودم
شانه ام بود عصایش که به من تکیه دهد
هر کجا رفت، علی وار کنارش بودم
رزق معراج علی، معراج رفتی بی علی
دیدی آخر من شدم محتاج، رفتی بی علی
کوچه ها از ازدحام دشمنان خلوت شده
یک مدینه از شکایت های تو راحت شده
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد
یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد
طریقِ “وصل” را بی زخم رفتن از محالات است
چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد
آشیان سوخته را بال و پری نیست که نیست
خانه باقیست وز آن خانه دری نیست که نیست
درد این است که از حضرت خاتم تنها
یک اثر ماند که از او اثری نیست که نیست
تنها شدیم گر چه به ظاهر خدا که هست
نفرین نکن به خاطر حیدر دعا که هست
مرگ از خدا برای چه دائم طلب کنی
دیگر نخواه مرگ خودت را شفا که هست
رفتی و آب شدنم رو ندیدی
بابا بی تاب شدنم رو ندیدی
چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد
شبا بی خواب شدنم روندیدی