گیر کرد و به خانه راه نداشت
وسط کوچه ها پناه نداشت
او سر جنگ با مدینه نداشت
بین نامحرمان پناه نداشت
شعر شهادت اهل بیت
پرواز کرد، علقمه را؛ با پری که نیست
یک مشک اشک داد، به آبآوری که نیست
با بیرقِ سیاهِ شب اُمُّالْقَمر گریست
آخر در آسمان؛ قمرِ دیگری که نیست
اشک من از آه لب ربابه
داغ علی خواب شب ربابه
منو به بی پسر بودن یاد کنید
ام بنین که لقب ربابه
چهارپاره سُرا سلام علیک
گریه روضه ها سلام علیک
یارشیرخدا سلام علیک
سفره هل اتی سلام علیک
شوریده شد به محضر صبر تو تاب هم
غبطه خورد به ساحت اشکت گلاب هم
سر می گذاشت با جبروتش دم غروب
بر شانه ی غلام شما آفتاب هم
مادر روز های دلتنگی
بانوی گریه های طولانی
می شد از موج اشک هر روزت
آسمان مدینه طوفانی
شجاع و با ادب… میخواست این زن بهترین باشد
علی می خواست بانویش همان امّ البنیــــن باشد
همان امّ البنینی که جـــواهر سازِ تاریــخ است
برایِ زینتِ دســــتِ خـــدا مثلِ نگیــــن باشد
موجی ز خون نگاه ترش را گرفته است
هنگام گریه باز سرش را گرفته است
خورشید در مجاورت ماه خفته است
شب های غم زده سحرش را گرفته است
ام البنین دیگر پسر داری؟! … نداری!
دور و بر خود شیر نر داری؟! …نداری!
یک آسمان ماه و ستاره داشتی، حال
در آسمان خود قمر داری؟!.. نداری!
تویی تجسمِ روح ادب به روی زمین
کنارِ جلوه نوری همیشه سایه نشین
اگر به دست تو باشد ، بهشت هم بی بی
کنیز خانهٔ مولا شوی به قطعِ یقین
چه عزادار شدم! در دلم افتاده شرر
خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر
کاش می آمدم و محض تسلّایِ رباب(س)
میزدم گریه کنان از غم ِ شش ماهه به سر
ای عروس سفید بخت علی
که سرآمدترینِ دنیایی
در مقامت چه میتوان گفتن
که تو اُمّ الائمه ،زهرایی