روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
سوختن به پای “شمع”،ملاک تَقَرُّب است
“پروانه” تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
سوختن به پای “شمع”،ملاک تَقَرُّب است
“پروانه” تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
یادم نرفته است که من روی تلّ و او
جسمش به زیر چکمه ی ناپاک شمر بود
من داد می کشیدم و در پیش چشم من
خولی سر حسین مرا از همه ربود
سایه ای مانده فقط بعد تو از خواهر تو
من فقط مانده ام و داغ تن بی سر تو
کهنه پیراهنی از توست فقط مونس من
یادگاری که دهد عطر تو و مادر تو
با لرزش این هق هق آخر
تا میتکانم نیمهجانم را …
آمادهام ای علت باران
بر من بباری آسمانم را
کیست این بانو که بر دلها خدایی میکند
کِشتیِ بی بادبان را ناخدایی میکند
هرکه گوید یاحسین او را هوایی میکند
آنکه امشب باز ما را کربلایی میکند
دختر یعسوب دین حیدر، مسلّم زینب است
سایه سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازارافتاد
تا که با نعره یک سنگ, دل آینهریخت
شیشه ای خرد شد و از سر دیوارافتاد