شعر شهادت کریمه اهل بیت

بیا برادر من

غریب شهر خراسان بیا برادر من
ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من

ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده
ببین که خواهر تو بین بستر افتاده

راه عاشقی

حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد
حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد

سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست
خواهر که از حال برادر بی خبر با شد

بی بی جان

بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست

دریا همیشه تشنه باران چشم توست

با تو بهار ماندنی است و فرشته وار

تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست

کریمه، عالمه،

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شَک دارد

عمه ی سادات

هم آفتابی و هم سایه بر سرم داری
یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری

تو آیتی ز بهشتی که آمدی ایران
به روی دوش خودت بیرق کرم داری

از غم هجررضا

از غم هجر رضا جزدیدگان ترنداشت
آسمان دیده اش جزاشک غم اخترنداشت

کوبه کوصحرا به صحرا راه را پیموده بود
غیردیداربرادرمقصد دیگرنداشت

عزت و مقام

با همه عزت و مقام آمد

باز هم خواهر امام آمد

با سلام و درود وارد شد

قم که آمد به احترام آمد

اگر نیامده بودی

اگر نیامده بودی شما به کشورمان

چگونه بود کنون حال قلب مضطرمان

میان این همه طوفان غم چه می کردیم

اگر نبود حریم تو سایه ی سرمان

یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سالها منتظر روی برادر بودم

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

اینهمه راه بیایم ,تو نیایی سخت است

همسایه . . .

سلام روشن زیبائی کرامت ها

سلام حضرت بانو غلامت آمده است

شکسته تر ز سکوت رواق آینه ها

گدای دم دمی بی مرامت آمده است

دکمه بازگشت به بالا