شعر مذهبی

کبوتر دل ما

کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد

برای آمدنش ندبه غرق شوری کرد

خدا کند برسد جمعه ای که برگویند

ز کعبه آن گل نرگس,عجب! ظهوری کرد

سهمیه ی امام رضایی

آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده

هر صبح و شام حال بکایی به ما بده

دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب

آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده

انتظارها

خدا کند به سر این انتظارها برسد

زمان مرگ خزان بهارها برسد

نشد اگر برسم من به پای بوسی تو

خدا کند که از آن سو غبارها برسد

با تربت

منکه با تربت تو کام لبم باز شده

اصل این نوکریم از ازل آغاز شده

مادرم درس غلامی تو ام می آموخت

اولین پیرهن مشکی من را می دوخت

با وفا ببخش

با اینکه بی وفا شده ام با وفا ببخش

این بار محض خاطر زهرا(س) مرا ببخش

خود را اسیر بند معاصی نموده ام

من توبه می کنم تو فقط بنده را ببخش

نفهمیدم چه شد

نفهمیدم چه شد نامش به دنیا در سرم افتاد

به سختی ها به کارم شد و قلبم در حرم افتاد

نفهمیدم چه شد رفتم به دامش در بساطش,وی

دعا کارش عطا شغلش,گره بر شاهکرم افتاد

رباعیات امام زمان عج

تکیه بهوفای ما نکن آقا جان

گریهتو  برای ما نکن آقا جان

بهر فرجتخودت بیا کاری کن

دل خوش بهدعای ما نکن آقا جان

لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد

من یک کبوترم که تویی شهپرم حسین

صد شکر در هوای غمت میپرم حسین

اربابِ من تویی و به کس نیست مُرتَبط

در آستان کوی تو گر نوکرم حسین

این فاصله ها

اگر چه بی کس و تنها اگر چه غم زدهایم

همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم

تو گرم آمدنی , بی خبر که ما بی تو

قرار جمعه ی این هفته را بهم زده ایم

ویران شد بقیع

بار دیگر قلب مهدی غم گرفت

همچو مولا ,قلب زینب هم گرفت

یاد آن روزی که ویران شد بقیع

در جنان, حیدر به سر ماتم گرفت

محمدمهدی عبدالهی

 

به خدا بی حسیـن میمیرم

طرح نویی به داستان دادی

گوشه ی مقتلی نشان دادی

بار دیگر بساط روضه و اشک

به سگت باز استخوان دادی

قلمرو

مستی است شرح “حا”و “سین” و “یا” و “نون” , تو!

نفروشم از باغ محبت قدر یک جو

با خشت های روضه ها در وسعت عشق

عمریست در قلبم بنا کردی قلمرو

 توحید شالیچیان

 

دکمه بازگشت به بالا