شعر مذهبی

رو سیاه امدم

دوباره با رو سیاهی اومدم
اومدم حال دلم رو خوب کنی
پیش هر طبیبی رفتم نتوست
اومدم مریضی‌مو تو خوب کنی

استغفار

باری ندارد عمرم ، استغفار دارد
بسکه گنه کاری ام استمرار دارد
من آن خطا کارم فرو رفته در عصیان
من آن بدم که در گُنه اصرار دارد

آقای من

ای برکت و سرچشمه ی این جوی چشمم
سوی تو می‌چرخد توهستی سوی چشمم
دارم دوتا عکس از رُخت را توی چشمم
هر چه بگویی چشم بسته روی چشمم

زخم‌ گناهان

آنچنان زخم‌ گناهان به پرم افتاده
که به صد شهر‌ دگر هم خبرم‌ افتاده

هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت سوخت
زیر پای همه حالا ثمرم افتاده

داغ ندیدنت

برزخم‌های سینه‌ی عاشق دوا بس است
داغ ندیدنت به جگرهای ما بس است

بی تو شبیه کوچه‌ی تنگ است شهرمان
ای زائر شهید مدینه بیا بس است

مـن را بـبـخــش

بـگــذر تو از جـرم و خـطـایـم
مـن غـرق در جـور و جـفـایـم
رنــــجــــــور از درد و بــلایــم
خوش‌نیست این حال‌وهوایم

الهی العفو

در مناجات همانوقت که “لَن” داد به من
شکر کردم که کمی اذن سخن داد به من

لال بودم کمکم کرد صدایش بزنم
بیشتر از حد ظرفیت من‌ داد به من

حالِ زارم

جز تو کسی زحالِ زارم خبر ندارد
چون من کسی برای تو دردسر ندارد
جز تو کسی به رویم در وا نکرده هرشب
جز خانه ی تو جایی این دربه در ندارد

گنج مخزون

گنج مخزون که خدا داشت، گدا هم دارد
این گدا فاطمه دارد که خدا هم دارد

بی جهت خالق ما خالق حیدر نشده
نظری داشت به سلمان که به ما هم دارد

بنده ی بَدکار

وقتی وجودِ گُل بدونِ خار ممکن نیست!
مهمانی ات بی بنده ی بَدکار ممکن نیست!

خواهم بِبَندم کوله بارِ بندگی ام را
وقتی نباشم هر سَحَر بیدار ممکن نیست!

آمدم در میزنم یا رب گدایت را ببین
باز هم این بنده بی دست و پایت را ببین

ظرف خالی طعام سائلت را پر نکن
نان من گریه است نان بنده را آجر نکن

اِستغفار

اینجا کریمی اَست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کُنی اِقرار می بخشد

تاثیرِ اِستغفار اوجِ باورِ عبد است
قبل از گُنه کردن تو را غَفّار می بخشد!

دکمه بازگشت به بالا