مسیرعشق بازان سوی یار است
زمین عشق بازی کوی یار است
به هرجان بنگری بینی خدا را
که دائم در تجلی روی یار است
مسیرعشق بازان سوی یار است
زمین عشق بازی کوی یار است
به هرجان بنگری بینی خدا را
که دائم در تجلی روی یار است
ما اهل بارانیم و اهل روضه هاییم
عمریست محتاج گداهای شماییم
آواره های کوچه ی حُسن بهاریم
کاسه بدست سفره های هل اتاییم
عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است
دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است
مجنون شدیم و دربدرکوچه ها شدیم
آوارگی ما هم ازاینجا شروع شده است
صدای شر شر باران شعر می آید
کسی دوباره به ایوانشعر می آید
غزل ,قصیده, نمیدانم,این که در راه است
چقدر ساده به دیوان شعرمی آید
روزی حسینی, حسنی دارم و بس
درمملکت ری وطنی دارم و بس
عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس
دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم
بر دوش گران باری یک سالکشیدم
در گوشه تنهایی خود غرقشدم من
از ترس زبان دست ز هرقال کشیدم
اول تو راسرشته و انسان درست کرد
شرح تو رانوشته و قرآن درست کرد
بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد
تا از من خراب مسلمان درست کرد
شد دوباره سالگرد عاشقی
آمده فصل نبرد عاشقی
نسل من عاشق ترین نسل هاست
ما همه هستیم مرد عاشقی
زمان فراهم مستی و باده نوشی شد
زمان آمدن مرد می فروشی شد
برای شیعه,فقط وقت رستگاری بود
میان خانه مولا هوا بهاری بود
نشستهام بنویسم گدا گدا آقا
چقدرمحترم است این گدای با آقا
نشستهام بنویسم حسن , کریم , کرم ,
مدینه, سفره ی آقا , برو بیا , آقا
شده امشب شراب و می لازم
دم افـــطار بــر لــب صائم
ساقی سفره ضیافت شد
آنکه لـــطفش به ما بود دائــم
ما را غلام کوی حسن آفریده اند
مبهوت و مات روی حسن آفریده اند
ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند
مست از خم و سبوی حسن آفریده اند