شعر ولادت امام حسن (ع)

ای به آقایی ملقّب

ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین
نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین

نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛
از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین

دست های کریم

دست های کریم تو فهماند
که سخاوت به مال و ثروت نیست
در تواریخ مثل تو هرگز
هیچ کس صاحب کرامت نیست

خوشهء چشم سیاهت

خوشهء چشم سیاهت بار دارد می دهد
مجمر دستان تو افطار دارد می دهد
مستی شاءن نزول آیه های خنده ات
دست جبریل امین هم کار دارد می دهد

کریم اهل بیت

می سپارم گوش جانم را به فرمان حسن
خوش به حال منکه هستم کلب دربان حسن

پا نخواهم پس کشید از این عقیده هیچ وقت
من حسن را می پرستم،جان به قربان حسن

یا حسن مجتبی(ع)

یاس ها،با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند

حسن آمد که در خانه ی او شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطار کنند

خدا عاشقم کرد

مرا مثل یک اَبرِ حیران کشیدند
مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند

خدا آفرید و خدا عاشقم کرد
مرا مثل زُلفی پریشان کشیدند

جانم حسن(ع)

آن شب که عشق بود و خدا بود و هیچ کس
قافیه مست چشم شما بود و هیچ کس
می‌خواست عارفانه‌ترین شعر گل کند
تنها لب تو مرد دعا بود و هیچ کس

یوسف زهرا رسیده

در خانه ای که ماه چراغ شبانه بود
خورشید شمع کوچک این آشیانه بود
از خشت و گل به پا شده و عاشقانه بود
آن خانه ای که بر همه هستی بهانه بود

نسل کوثر

حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد
کریم آمده به سفره ی فقیر نان دهد
فرشته می رسد که گاهواره را تکان دهد
نبی نشسته تا به گوش این پسر اذان دهد

ورد زبانم

از بس شده وصف کرمت ورد زبانم
باز است چنان سفره این خانه دهانم

دنیاست کرم خانه تو ،نیست نیازی
اینکه کسی از آن بدهد راه نشانم

جانم حسن(ع)

دل آواره بود و وطن آفریدند
هزاران اویس و قرن آفریدند
پی خویش تا عاشقان را کشانند
دلیلی بر عاشق شدن آفریدند

شُکرِ حق

اگر جاری‌ام جاری از چشمه‌های غدیرم
صدای غدیرم
برای علی‌ام برای غدیرم
من از نسل زهرایم از بچه‌های غدیرم

دکمه بازگشت به بالا