اگر خورشید علیَ الظاهر چراغِ روشنی دارد
میانِ سینه اش امّا غمِ ناگفتنی دارد
اگر هر موجِ دریا سر به پای صخره میکوبد
اگر باد از دلِ دنیا غباری را نمی روبد
اگر خورشید علیَ الظاهر چراغِ روشنی دارد
میانِ سینه اش امّا غمِ ناگفتنی دارد
اگر هر موجِ دریا سر به پای صخره میکوبد
اگر باد از دلِ دنیا غباری را نمی روبد
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
فرا رسیدن نوروز و موکب گل را
به نغمه جارچیان بهار جار زدند…
به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح -آن قسم آشکار- منتظرم
بیا که عید بیاید به خانهی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم
امشب خدا از مصطفی تصویرسازی می کند
بار دگر با نام حیدر عشقبازی می کند
بر عالمی با شاهکارش سرفرازی می کند
خواهد موذن آورد صوتش حجازی می کند
نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را
با چشم کرم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را
خورشیدی و میانِ قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
بلند بالا و نیک سیرت چنان پیمبر علی اکبر
به خَلق و خُلق و به صوت و منطق نبی دیگر علی اکبر
رسول صورت بتول عصمت علی شجاعت حسن سخاوت
حسین هیبت چو بوالفضائل یل دلاور علی اکبر
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته
آمـده یــک روز بعد از روزِ مــیلادِ حسیــن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشــته
وقتی به برگ_ سوم شعبان سررسید_
نام تو را نوشت خدا، غم به سر رسید
“اُدعونی أَستَجِب لَکُم” ازعرش خوانده شد
از بخشش گناه خلایق خبر رسید
با عشق بینهایت و آماده آمده
بنیانگذار مسجد و سجاده آمده
ذریه الرسول(ص)، امید جهانیان
مثل علی(ع) بدون ریا، ساده آمده
خون خدا اگر شد روزی نثار اسلام
ماییم و سربلندی در سایه سار اسلام
دارد حقیقت امر امروزه می درخشد
آفاق پر شد از نور آشکار اسلام