شعر ولادت اهل بيت (ع)

یا امام رئوف

گر چه از دست شما خواهم دوا را بیشتر
بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر

چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام
دوست دارم رتبه و شان گدا را بیشتر

هشتمین خورشید

بیدها را حظِّ رقصیدن هدایت می کند
نورها را کِیف تابیدن هدایت می کند
ابرها را شوق باریدن هدایت می کند
چشم ها را لذت دیدن هدایت می کند

امام رئوف

امام، کار ندارد به نام، می بخشد
رئوف، اوست که بر خاص و عام می بخشد

به جنگِ بدخواهش آمدم ولی چه کنم؟
من انتقام بگیرم امام می بخشد!

عشقِ رضا

از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است
از برکتِ عشقش…نفسم در هیجان است

وقتی که دلم محفلِ آشوب و هیاهوست
آغوش حرم ،اَمن ترین جای جهان است

یا امام رضا(ع)

خورشید اگر در سایه ات پنهان نمیشد
شمع ضعیفی میشد و تابان نمیشد
از آسیاب طوس اگر احسان نمیشد
گندم برای سفره‌ی ما نان نمیشد

مظهر رحمت خدا

مظهر رحمت خدا سلطان
هشتمین نور انما سلطان
سفره ات پهن هرکجا سلطان
السلام علیک یا سلطان

گنبد طلای تو

دور از تو نیستم که دلم در هوای توست
قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست

تنها غذای حضرتی ات نه رئوف من
در سفره ام هر آنچه که دارم غذای توست

سفره ی کرَمَت

قلم و دفتر و کمی احساس
دمِ درب ورودی حرمَت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرَمَت

یا ضامن آهو

امشب مدینه جنّت الاعلای عشق است
طوفانِ رحمت خورده بر دریای عشق است
در خانه ی موسی ابن جعفر غصّه ای نیست
چون که شب میلاد یک آقای عشق است

گدای رضاییم

خوشا ما که همسایه جنتیم
به خان کریمش همه دعوتیم
گدای رضاییم و در عزتیم

به دست کریمش چه خوش عادتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

یا امام رضا(ع)

امشب قرار ، یار دل بی قرار شد
یعنی که باب میل همه ، روزگار شد
نور ِدو چشم ِحضرت ِ باب الحوائجی
واکرد چشم و خاک ، خزانش بهار شد

گدايان مُلكِ سُلطـانيم

تـا گدايان مُلكِ سُلطـانيم
فقر را عار خود نمي‌دانيم
خاك درگاه يا غلامِ سياه
“هرچه مارا لقب دهند آنيم”

دکمه بازگشت به بالا