شعر ولادت اهل بيت (ع)

عبد صالح

تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست

بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی

قُرصِ کامل

دختری از پدر خویش سوالی دارد؟
کربلا از چه چنین جَذبه و حالی دارد؟

گفته بابا که عزیز دل من خوب ببین
خاکِ اینجا به لبِ خویش چه خالی دارد!

یا قمر العشیره

رسیده ماه ، ولی جای شب سحر شده است
ابوتراب از امشب اباالقمر شده است

نبود شاد چنین بعد فاطمه مولا
بگو به قاتل محسن ، علی پدر شده است

سید الشباب

تَفَأُلی زدم و اینچنین جواب آمد

بگو به خسته دِلان سید الشباب آمد

جهان مثل ِخزان فصل ِنو بهاران شد

دوباره از کرم حق شمیم ناب آمد

عشق

آمدی خاک آسمانی شد
شب این کوچه کهکشانی شد
عشق را چشمهات بانی شد
زندگی تازه زندگانی شد

اگر به آخر لشگر مسیر شاه اُفتد

به ساحت نِگهش عبد روسیاه افتد

کشیده گردن خود در صُفوف مشتاقان

مگر که چشم عَلیلم به پادشاه افتد

عزیزم حسین

روضه خوانده خدا برای حسین
گریه کرده فَلَک به پای حسین

عالمی را هنوز کرده اسیر
گیسوی روی نی،رهای حسین

حسین جان

ای دلبری که دلبری ات داستان شده

شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده

گهواره تو زینت هفت آسمان شده

جان دوباره یافته عالم جوان شده

فلک گردیده نورانی

فلک گردیده نورانی ، سماوات است گلباران
ملک سوغات گل آورده با خود بهرِ تن پوشش

علی با آن دلارآمی که هوش از عالمی برده
به وقتِ دیدن این ماهپاره گشته مدهوشش

شعر ولادت امام حسین (ع)

نه قمر به طلعت روی توست
نه شبی به لختی موی توست
نه شراب ناب میکده ها
به خمار لعل سبوی توست

خون خدا

تو آمدی که بفهمیم کارمان لنگ است
میان ما و حقیقت هزار فرسنگ است

به طرز پرچم بالای گنبدت گفتی
که رنگ خون خداوند سرخ پررنگ است

هوای کربلا دارم

شراب آلوده می‌داند تَهِ پیمانه می‌چسبد
خمارِ باده می‌فهمد شبِ میخانه می‌چسبد

گداییِ در این خانه تشریفی به ما داده…
که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه می‌چسبد

دکمه بازگشت به بالا