شعر ولادت اهل بيت (ع)

یا ولی الله

ای زمین و آسمان سرمست تو
ای عنان عاشقان در دست تو

نیمه ی شعبان رسید و روز عید
عاشقان را می رسد اینک نوید

به نام‌ دلبرِ

اســـیرِ خار ولی مثلِ گُل معطَّر بود
گلی که تشنه ی پیوند با صِنوبر بود

حکیمه ای که به فردا شدن می اندیشید
ملیکه ای‌ که معـــمّایِ قصرِ قیصـــر بود

نگاه معشوق

غزل اول

دل ما سربه راه معشوق است
زیر دین نگاه معشوق است

همه ی دل خوشی ما تنها
نظر گاه گاه معشوق است

سیمای دلبر

فرخنده باشد آن دم گل از چمن در آید
در قابِ چشمِ یاران سیمای دلبر آید

روشن بوَد جهانی زان نورِ جاودانی
از جلوه ی جمالش عالم به محشر آید

یوسف زهرا

دور زمان به نیمه شعبان رسیده است
اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُرده ی همگان جان رسیده است
از آسمان , خلیفه ی رحمان رسیده است

ابن الحسین

 ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا

اشبه النّاسی

حیدری تو یا حسینی یا که نه پیغمبری
مرتضایی مصطفایی یا که نوری دیگری
جلوه ی عباس داری از همه دل می بری
بر قد و بالای تو الله اکبر ؛ اکبری

جلوهٔ احمد

در خلوت دل نغمه دلدار شنیدم
عطری ز وجود و نفس یار شنیدم
صوتش نه چو داود که بل بهتر از آن بود
رویش نه چو یوسف که صد جان جهان بود

رعنا علی اکبر

والا علی اکبر
زیبا علی,غوغا علی,رعنا علی اکبر

باد موافق را
با گیسویش انداخته از پا علی اکبر

معجزه می آفریند

جلوه ی سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست
یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست

در سحر گاهان خدا داده گلی بر احمدش
عالمی مشتاقِ روی نقشِ خط و خالِ اوست

رحمهٌ للعالمینی

عشقت میان سینۀ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دل‌ها را تو با گوشه‌نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته

نوه یِ فاطمه ای

دِلـبری آمده ای دل بِبَـری با نَظَـری
نوه یِ فاطمه ای نورِ دو چشمِ پدری

دشمن وُ دوست همه مُتَّفِقُ القول شدند
که تو شایسته تری از همگان خوب تری

دکمه بازگشت به بالا