تا دلت خون است، هر روز از من و امثال من
غیرِ سرخی نیست، در تقویمِ ماه و سال من
روضههایم مو به مو هر وقت، تقدیم تو شد
قطره قطره خیس شد پروندهی اعمال من
آبرویم مثل اشکت ریخت، پای نامهام
چشم تو بارید، جای چشم من بر حال من
ریخته بارِ ثواب از کولهبارِ پارهام
جز گناهانِ بزرگم نیست، در غَربال من
با تو شد تفسیر، خیرِ «ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَه»
بارها خروار دادی بابتِ مثقال من
هر زمان شرمندگی شد مانعِ برگشتنم
دیدمت از دور، میآیی به استقبال من
گم شدم؛ بیراهه رفتم؛ بارها و بارها
باز، هر بار این تویی که آمدی دنبال من
زندگی و جان و مال و آبرویم مال تو
یک رضایتنامه از عمقِ نگاهت مال من
رضا قاسمی