شعر شهادت حضرت عباس (ع)
آماده ی رزم است
آماده ی رزم است که غربت شده جاری
نه مانده قراری به دل خیمه ، نه یاری
آماده شده تا که میدان برود ، آه
کم مانده به پایان برسد لحظه شماری
ارباب صدا کرد علمدار خودش را
گفت ای پسر ام بنین نیست قراری
برداشته ام بیعت خود را که نمانید
امشب برو از خیمه، امان نامه که داری
انگار غم عالم امکان به سرش ریخت
زد بر جگرش غربت او ضربه ی کاری
گفت ای پسر فاطمه هستم سر عهدم
عباس شدم اخم به ابروت نیاری
یک عمر نشستم برسد روز مبادا
بر تن نکند نوکر تو جامه ی خواری
لعنت به امان نامه و لعنت به قبیله
وقتی ز حرم میشنوم گریه و زاری
من امن و امان میبرمت سوی مدینه
گیرم که پی قتل تو هستند هزاری
والله اگر چشم مرا تیر بگیرد
تا کوفه و تا شام کنم نیزه سواری..
با دست قلم باز علمدار تو هستم
آقا تو به نیزه نکند سر بگذاری
ناصر دودانگه