از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین
دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین
بندِ بارت باز شد بندِ دلِ اطفال ریخت
از شترها خیمه ها افتاده آواره حسین
نیزه ها را نخل و اینجا را اَمان پنداشتیم
بر سپاهی چشم ما افتاده آواره حسین
دیدی آخر زینبت همراه تو آواره شد
این سخن انگار جا افتاده آواره حسین
دخترانت بندِ معجرها اگر محکم کنند
چشمشان بر بی حیا افتاده آواره حسین
گوئیا بینیم از حالا که ده روز دگر
دست و پایت زیر پا افتاده آواره حسین
گفته های مادرم امروز یادم آمده
بر زمین خون خدا افتاده آواره حسین
زانوی یاران رکاب خواهر , اما بعد چه ؟
ره به نامحرم چرا افتاده آواره حسین
گفته بودم هیچگه داغت نبینم یا اَخی
حال بر لب یا اخا افتاده آواره حسین
بانوان بر مادرم زهرا توسّل جسته اند
صحبت از روز بلا افتاده آواره حسین
دخترت گوید که ای عمّه خدا صبرت دهد
غصّه هایت بر مَلا افتاده آواره حسین
شیرخوارت دست گَردان همه اهل حرم
شورِ لالایی بپا افتاده آواره حسین
گَرد غربت خوب عرضِ خیرِ مقدم می کند
از سرِ دوشت عبا افتاده آواره حسین
مَشکها بر دستِ ساقی خودنمایی می کنند
بر لب ساقی دعا افتاده آواره حسین
نازدانه دخترت از قلّۀ دوش عمو
دیده اش بر نیزه ها افتاده آواره حسین
با همه غربت که داری ای عزیز فاطمه
بر لبت حمد و ثنا افتاده آواره حسین
مهدی ات از کعبه, اِی سالار زینب می رسد
گرچه راه از نینوا افتاده آواره حسین
محمود ژولیده