شعر مناجات با خدا
الهی و ربی
به خواب غفلت اگر مانده ام سحرها را
ولی صدا زده ای عبد بی سر و پا را
بیا همین شب اول بگو که بخشیدی
بیا همین شب اول قبول کن ما را
گناه پشتِ گناه آمد و زمینم زد
چنان که برده ز یادم مسیر دریا را
به گریه ی سحری کاش عادتم بدهی
کمی به من بچشان لذت تماشا را
اسیر غفلتم و مرگ رفته از یادم
بگو چه کار کنم قبر و هول آنجا را
به آبروی علی… آبروی ما نرود
به زیر پرچم اوئیم صبحِ فردا را
به عشق شاه نجف عاقبت به خیر شویم
اگر علی بزند پای نامه امضا را
به غیر روضه به جایی نمی برم راهی
رها نمی کنم این تکیه گاه و مأوا را
نگیر از من بیچاره کنج هیئت را
نگیر از من دل مرده این مسیحا را
کفن برای تو پیدا نشد عزیزالله
حصیر شد کفن شاه… کارِ دنیا را!!!
وحید محمدی