شعر شهادت حضرت رقيه (س)

با کاروان نیزه

بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر

با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر

مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها

در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر

از کــوچــه  نــگــاه  وقیــح  یــهــودیــان

بــا یــک لبــاس پــاره گـذر می کنم پدر

حــالا بـرو به قـصر ولی نیـمه شب تورا

بـا گــریه های خویش خبر می کنم پدر

این گریه جای خطبه کوبنده مـن است

من هم شبیه عمه خطر می کـنم پدر

بــا دیـدن جـراحــت پـیـشـانی ات دگر

از فـکـر بوسـه صــرفنــظر می کنم پدر

شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لطــف تو

خورشید روی نیزه- سحر می کنم پدر

امـشب اگـر که بوسه نگیرم من از لبت

در ایــن قـمــار عشق ضرر می کنم پدر

 

وحید قاسمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا