شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بال و پر کبود

می ریخت لاله لاله غم از عرش محملش

هر دم رسید تا سر بابا مقابلش

چشمان نیمه جان و غریبش گواه بود

در آتش فراق پدر سوخت حاصلش

هر لحظه در تلاطم طوفان طعنه ها

چشمان غرق خون عمو بود ساحلش

چشمش برای دیدن بابا رمق نداشت

از بس که شد محبت این قوم شاملش!

از لطف دست سنگی یک شهر حرمله

کم کم شبیه فاطمه می شد شمایلش

روی کبود و موی سپید ارث مادریست

وقتی سرشته از غم زهرا شده گلش

جانش رسید بر لبش از دست خیزران

آخر چه کرد طعنه آن چوب با دلش

از نحوه شهادت او عمه هم شکست

تا دید داغ تشت طلا بوده قاتلش

او هرگز از کبودی بال و پرش نگفت

غساله گفت یک سر مو از فضائلش!!

دستان کوچکش که ضریح اجابت است

دل بسته بر کرامت او چشم سائلش

 محمد صالح زارع

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا