جانم حسین(ع)
بیا و مرحمتی باز بر غلامت کن
مرا اسیر خودت تا خود قیامت کن
به امتحان نداده نگیر خرده به من
بگو بمیر نمردم سپس ملامت کنشنیده ام که به قلب شکسته جا داری
شکسته قلب من از غم ، بیا اقامت کن
گناه، چشم مرا خشک کرده اشک بگیر
گناه های مرا اینچنین حجامت کن
به دل سپرده ام ای نانجیب در سختی
بگو حسین و نجیبانه استقامت کن
به سر سپرده ام اینکه دو مرتبه خود را
شبیه ام وهب هدیه بر امامت کن
مخواه راست بماند قد من از غم تو
مرا خمیده چنان تیغ هی علامت کن
ز دست شمر، دل دوستان تو خون است
بیا به حشر تو درخواست غرامت کن
هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری را
به اشک دیده ی عشاق خود سلامت کن
بلند مرتبه شاه حرم نیفت به خاک
بزرگ قافله برخیز و اسقامت کن
نماز با وضوی خون بخوان و بین رکوع
به ساربان خود انگشتری کرامت کن
به اضطراب نگاه تو شمر میخندد
نگاهِ دلنگران کم سوی خیامت کن
تمام حنجر خود را نده به خنجر شمر
عنایتی به سنان در مسیر شامت کن
به پادشاهی ات عریان شدن نمی آید
میان بخشش خود فکر احترامت کن
گروه شعر یامظلوم