از خودم دلخورم اقا که تو را یادم رفت
هه ی دویدم پِیِ نفسم که حیا یادم رفت
انتظار فرجت را نکشیدم یک شب
بهر دیدار رُخَت باز دعا یادم رفت
یک زمان گریه کنِ خوب تو بودم اما
معصیت کردم و آن حال و هوا یادم رفت
چون که وابسته به دنیا شده ام میبینی
پشت کردم به تو و روز جزا یادم رفت
خواستم مثل شهیدان خدا باشم حیف
راهِ کج رفتم و راهِ شهدا یادم رفت
با وجودی که سر سفره یتان نان خوردم
قدرنشناس شدم لطف شما یادم رفت
هرچه غم داشتم و دل نگرانی آقا
تا رسیدم حرم کرببلا یادم رفت
ازروی ناقه زمین خورد رقیه اما
ناله زد آمده زهرا و بلا یادم رفت
زَجرِ نامرد چنان زد به رُخَم سیلی که
همه ی دلخوشیِ من بخدا یادم رفت
روح اله پیدایی