شعر شهادت حضرت قاسم (ع)
رد پا
زیباتراز همیشه در این کربلا شدی
دیدیدلم گرفته, مرا مجتبی شدی؟
لکزد دلم برای عمو گفتنت, بگو
لکزد دلم چرا, چه شده بیصدا شدی
افتادهایبه خاک و پر از زخم گشتهای
ازدست رفتهای و پر از ردپا شدی
ازپای کوبی سُم اسبان عجیب نیست
ایپاره ی دلم که چنین نخنما شدی
دیروزشانهات زدم امروز دیدهام
باپنجههای قاتل خود آشنا شدی
برروی خاک مثل عمو قد کشیدهای
یابس که تیغ خوردهای از زخم وا شدی
گفتمعصای پیری من بعد اکبری
امااز این شکستهی تنها جدا شدی
حسن لطفی