شعر شهادت حضرت رقيه (س)

رو به روی نیزه ها

می نشینم رو به روی نیزه ها سوی عمو
تا بگویم من چه دیدم حرف ها سوی عمو

من که عمری روی دوشت عرش را سیر کرد‌ه‌ام
حال در کنج خرابه ، عمه را پیر کرده‌ام

حرف ها دارم عمو اما ببین لکنت زبان
از من آذرده دل برده دگر محنت توان

راستش خیلی از این قوم بدم می آید
هر چه که دوست نداشتم سرم می آید

حرف ها دارم عمو اما ببین مویم سوخت
در نبود تو و اکبر ببین گیسویم سوخت

مجلس بزم یزید اشک مرا درآورد
عمه از دست رباب زیور و زر درآورد

پیش من ، بر نوک نی سنگ به جانا میزد
سرش افتاد زمین ضربه به بابا میزد

 فرشید حقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا