زندگی ام را نظر زدند
شهر مدینه زندگی ام را نظر زد
شاخ گل امید من را با تبر زد
کشتی امید علی پهلو نگیری
از این علی دلشکسته رو نگیری
این روزها تنها حبیبی ای حبیبه
کمتر بکن با من غریبی ای حبیبه
این رنج ها و غصه ها تقدیر من شد
من را حلالم کن غمت تقصیر من شد
هر جا نشستی لاله ای مانده عزیزم
از تو فقط یک هاله ای مانده عزیزم
این درب خانه کار دستم داد زهرا
یک میخ در آخر شکستم داد زهرا
آخر گذار روبهان در بیشه افتاد
با ضربه ی پا از تو بار شیشه افتاد
آه ای کبوتر بال و پر دادی برایم
من یک سپر دادم پسر دادی برایم
تو بابت من حرف بد خوردی عزیزم
شرمنده پای من لگد خوردی عزیزم
من التماست میکنم شاید بمانی
جان علی عجل وفاتی را نخوانی
اصلا بیا تو جسم حیدر را کفن کن
رخت عزای مرتضیا یت را به تن کن
چه استخوانی رفته زهرا در گلویم
پیش در و همسایه رفته آبرویم
با حال بد باز احترامم می کنی تو
در این محل تنها سلامم می کنی تو
من ماندم و کوه غم و قلب کبابم
داماد پیغمبر؛سلام بی جوابم
این خانه ی مثل خرابه کشته من را
لبخندهای این صحابه کشته من را
ای کاش پهلویم به پهلویت نمیزد
در پیش رویم آه بر رویت نمی زد
پهلو به پهلو خفتنت سوزاند من را
فضه خذینی گفتنت سوزاند من را
شرمنده ام که کار تو بغض گلو شد
مادر شدن دیگر برایت آرزو شد
حالا بمان و خوش به حالم کن عزیزم
شرمنده ام خانوم حلالم کن عزیزم
شاعر؟؟؟