شعر عصر عاشورا و شام غريبان
سالار زینب
ما را درون آتش کینه گداختند
از شش جهت به ساحت خورشید تاختند
در غارتت مسابقه ای بود بینشان
دیر آمدند هر چه ولیکن نباختند
اینها پس از تو رحم به ما هم نمی کنند
حتی برای دخترکان تیغ آختند
تا اینکه یاد آب فراموشمان شود
در گوشمان ترانه ی سیلی نواختند
با آتش و خیام تو اهریمنان پست
دوزخ برای خالق فردوس ساختند
دندان برای چادر من تیز کرده اند
آنها که از قدیم مرا می شناختند
حسین واعظی