شعر وروديه محرم
سر کوچهی عشق
سر کوچهی عشق دنبال تو
میایم به پرسیدن حال تو
من آنم که بار غمت را کشید
نشسته سر دوش من شال تو
به والله بالاتر است از طواف
بگردم اگر دور امثال تو
امیرم تویی خوش به اقبال من
غلامت منم وای از اقبال تو
همه خستگی های تو مال من
همه درد سر های من مال تو
سمرقند و کل بخارا که هیچ
جهان هم نیارزد به یک خال تو
الهی که هر چه تکان میخورم
نیافتم من آخر ز غربال تو
تو خود کعبه ای پس نمازم قبول
اگر خواندمش رو به تمثال تو
دویدم هراسان به سمت خودت
رسیدم پریشان به گودال تو
همه رفته اند و فقط مادرت
نشستهست بر جسم پامال تو
ولی ساربان مادرت را ندید
و انگشت انگشتری را برید
وحید عظیم پور