شعر گودال قتلگاه
سرهای قدسیان
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
دل های عرشیان همه در تاب و در تب است
اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی
خورشید من بدون تو هرروز من شب است
وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین
گفتم زمان خانه خرابی زینب است
یا ایهالشهید، ذبیح من القفا
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
مانده ست یادگار، به تشییع جنازه ات
بر روی پیکرت اثر سم مرکب است
می بینمت دوباره و از حال می روم
این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است
علیرضا خاکساری