شعر روضه حضرت حمزه سیدالشهداء(ع)
غزوه ی ذوالعشیره در مدحت
اتّکا کرده است بر ابواء
شیر میدان روزهای نبرد
قوت بازوی رسول الله
پسر مشرک ابوطلحه
حتما از ضربه ی تو دم زده است
رقص شمشیر حیدری وارت
غزوه ی بدر را رقم زده است
در احد مثل شیر جنگیدی
یک نفر در کمین جان تو بود
بعد تو غصه ی سپاه خدا
غصه ی زخم بی امان تو بود
ناله زد حضرت رسول الله
از غم هجر سیدالشهدا
فاطمه گریه کرد حضرت گفت
ما اَصابَ بِمِثلِکَ اَبَداً
چه قَدر داغ بر دلم مانده
چه کسی حمزه ی مرا کشته
از خدا بی خبر غریبانه
حمزه ام را چه بی حیا کشته
جگرش را گرفت بر دندان
تا که آتش زند به هر جگری
بدنش را چطور مثله کرد
که نمانده دگر از او اثری
سینه ی حمزه را دریدندو
جگرش را بخورد هم دادند
من بمیرم میان این صحرا
چه کسانی به جانش افتادند
تا صفیه به دیدنش آمد
حمزه اش را غریب و تنها دید
بدن مثله برادر را
بروی خاک داغ صحرا دید
من بمیرم برای زینب که
شاهدضربه های آخر بود
آن چه او را عذاب داد آن روز
ناله جانگداز مادر بود
نیزه داران هجوم آورند
یک نفر می کشید مویش را
یک نفر پا گذاشت روی تنش
تا بّبُرد رگ گلویش را
محمدصادق باقی زاده