تمامِ عـرشِ خـدا پیشِ پایِ تو هیچ است
یقینِ من شده دین بی ولایِ تو هیچ است
قسم به ذاتِ خـداوندِ لا شریـک لـَه
کسی که نیست غلامِ سرایِ تو هیچ است
اگر نگاه کـنی قطـره می شود دریا
بزرگ کردنِ کـوچک برایِ تو هیچ است
سلامِ حضـرتِ حق بر شما و بانویی
که گفته درد و بلا در اِزایِ تو هیچ است
تو فکرِ فُلک و فَلَک… ذکرِ مُلکی و مَلکوت
وَرایِ هر چه ای و ماورایِ تو هیچ است
اگرچه دینِ خدا زیرِ دِیـْنِ تیـغِ توست
توانِ تیغِ تو پیشِ دعایِ تو هیچ است
تو را به سوره یِ کوثر قسم بخوان والعصر
نفس کـشیدنِ بی دلربایِ تو هیچ است
حسین ایمانی