ما نان خور توأیم
در میزبانیِ تو اگر میل و رغبت است
مِهمانیام برای تو اسباب زحمت است
ما در مُضیف خانهی تو قد کشیدهایم
این سرگذشتِ اکثر اولاد رعیت است
ما نان خور توأیم و توأم نانرِسان ما
نان خوردنِ به نرخ شما هم سعادت است
«ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در محضر کریم تمنا چه حاجت است؟
درمانده ایم، آخر سالی مدد بده
چشم گدا به دست امیرِ سخاوت است
فکری برای این شب عید گدا کنید
دخلم کم است و خرج ولی بی نهایت است
مردم همه پیِ سفر و ما نشستهایم
ما را سفر خوش است که قصدش زیارت است
بالای پشتبامم و رو سمت کربلا
آقا مگر نه اینکه عمل ها به نیت است؟
فطرس پرش شکسته و من هم دلم شکست
دستی بکش که درد سرم این جراحت است
این منزلت کجا و جدال تو با سنان
گودال قتلگاهِ تو عصرِ قیامت است
ای قتلصبرچشیده میان دشت
هنگام احتضار تو هم چند ساعت است
مَعْطل شدی چقدر، تو را راحتت کنند
این زجر، روزی تو زمان شهادت است
روز ولادتت شرف عرش بودهای
بر خاک ماندنِ بدن تو مصیبت است
روز تنور خانهی خولی چه سخت بود
بر ساحتی که اشرف اولاد خلقت است
بوسد پدربزرگ لبت را و غم همین …
چوبِ یزید بر لب و دندان حضرت است
علیرضا وفایی ( خیال)