آسوده شده ز طعنه و زخم زبان
این تیغ جفا گره ز کارش وا کرد
این تیغ جفا ز بعد عمری،او را
آماده برای دیدن زهرا کرد
در گوشه ی محراب علی با خود گفت
راحت شود از غصه و غمها،دیده
غم نیست اگر رمق به چشمانم نیست
این چشم کتک خوردن زهرا دیده
جز کوچه که زهرای تو را از تو گرفت
جز کوچه ی تنگ،کَس تو را پیر نکرد
خوردی تو به صورت به زمین،اما شکر
یک نیزه به پهلوی شما گیر نکرد
شد بهر تو مجتبی عصا تا خانه
اما به خدا عصا به جسم تو نخورد
از خون سرت،خضاب شد صورت تو
امّا به محاسنت کسی دست نبرد
یک ضربتِ شمشیر به سر خورد ولی
از سنگ و سنان بر بدنت ضربه نخورد
چون فاطمه بی هوا تو را زد امّا
صد شکر دگر به گردنت ضربه نخورد
محمود اسدی(شائق)