اسیره عـشـقِ مادری هستم
حرف حساب و مُشتری هستم
مُـعتـقدم به چارده معصـوم
شیعه ی اثنیٰ عشری هستم
منصبه من نوکـریه , مَـردم
مکتــبه من حـیدریه , مَـردم
به کوری چشم بنی العبّاس
مذهبه من جـعفـریه , مَردم
مُریــدم و پـیره منه قـنـبر
گفته از اوّل تو گوشم مادر
ایشالا زندگیت باشه وقفِ
خدمت به اهـل بیت پیغمبر
عشق اگه اینه عشقه عاشق شم
اینجا باید از همه فارق شـم
دلم خوشه که سالی چند روز و
وقـف آقام امام صادق شــم
خُدا رو وقتی که صدا میکرد
تو عـرش ولوله به پا میکرد
زائــرای جَـدّ غریبـش رو
خیلی تو خلوتش دعا میکرد
میگفت که با اشک و عزادارای
به مادرم می رسونید یــاری
می گفت برادره با من هرکی
اشکش برا حسین شده جاری
می گفت تو روضه هاش بزن ناله
ضجّه و صرخه احسنُ الحاله
وقتی سلام میدی مُجـسّم کن
حُـسین رو خاک گـرم گـودالـه
تشنه شه حنجرش پر از زخمه
از ضرب سنگ سرش پر از زخمه
یه جای سالم تو تنش نیست و
تمـوم پیــکرش پر از زخمه
محمدقاسمی