«درد» آمدیم لطف تو مارا دوا کند
شاید «غریبه» را نگهت آشنا کند
هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف
با حبه های زرد عنب روزه واکند
گفتند ربّ اهل جهان نیستی و من
گفتم ز روی طعنه به آن ها…,خدا کند
سرمست چشم توست غروبی که ظهر شد
دستت به نور شمس هم انفاق ها کند
هر ذره در عوالم امکان برای وصل
با اسم تو خدای خودش را صدا کند
امید وصل در دل ما موج می زند
عاشق,سحر,مقابل ایوان ,دعاکند …
باران و آیه های ذراعیه بالوصید
قلب مرا به عشق شما مبتلا کند
هر کس که باحضورتو خلوت نکرده است
باید برای خویش دلی دست و پا کند
چون آفتابِ لطفِ شما ذره پرور است
بی شک خرابه ی دل ما را بنا کند
قطعا نجات دست مناجات های توست
عمری کمیل با کلماتت صفا کند
رندانه خواستیم خدا را و عاقبت
ما را به یک نگاه تو حاجت روا کند
در روز حشر مست شراب الست را
از بین خلق فاطمه باید جدا کند
علی اصغر یزدی