نور عشق
اسیر رحمت خود کرده ای کرامت را
به دستگیری خود وعده ده قیامت را
ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است
خیال وصل شما کشته استقامت را
پیمبران اولوالعزم در نزول بلا
به اقتدای شما بسته اند قامت را
به غیر حضرت زهرا و تو کدامین زن
به روی شانه ی خود می کشد امامت را
تو ظلم را به مذلت کشانده ای یعنی
خودت گرفته ای از شام انتقامت را
امام کرب و بلا و تشنه ی سلام تو بود
غروب روز دهم اول قیام تو بود
همه بساط شما نور عشق محضر توست
تمام پرده ی عصمت نخی ز معجر توست
حسین در همه عمرش به خویش می بالید
که زیر گنبد این آسمان برادر توست
جهان حیات خودش را ز فاطمه دارد
همان که فخر نموده از اینکه مادر توست
به ذوالفقار زبان تو فتح شد کوفه
بگو که حیدر کرار نام دیگر توست
امام را سر ذوق آوری به هر حالت
حسین بر سر نی رفته پای منبر توست
امید بسته دو عالم به دست بسته ی تو
شکوه دین محمد سر شکسته ی تو
تو در میان بلا قد کشیده ای زینب
هر آنچه می شنوم را تو دیده ای زینب
تو تشنه تر ز همه بوده ای و دم نزدی
تو در مسیر سواران دویده ای زینب
مشخص است ز عمر کم تو بعد حسین
زمان ذبح برادر رسیده ای زینب
غلاف و کعب نی و تازیانه،،بارش سنگ
تو طعم یک به یکش را چشیده ای زینب
هنوز سر به فلک میزند جراحاتت
تو لحظه لحظه پیاپی شهیده ای زینب
برای یوسف گم گشته سینه می کوبی
گریستی همه را با دو چشم یعقوبی
برای آه نمانده به سینه ات نایی
صدای بی کسی تو نمی رسد جایی
نفس بکش نفست را کسی نمی برد
صدای بی کسی تو نمی رسد جایی
ز صبح پیروهنی را به سینه چسباندی
هزار مرتبه گفتی چرا نمی آیی
تو رو به قبله ای و هیچ کس کنارت نیست
عزیز کرده ی حیدر چقدر تنهایی
کسی نمانده بیاید به زیر تابوتت
کسی نمانده بگرید،،رباب،لیلایی
چقدر بی کسی و انتهای غم اینجاست
که لحظه لحظه عمرت غروب عاشوراست
برای صحن بهارت رسید فصل خزان
نداشت قلب جهان بعد از آن زمان ضربان
برای امر مهمی وضو گرفت کسی
نشست بعد اذان روی سینه ای قرآن
دوید خنجر و عالم فتاد از حرکت
بریده شد سر ارباب عالم امکان
کسی بدون جسارت نرفت از گودال
چه سفره ای است همه رزق می برند از آن
خدا به داد دل دختران شاه رسد
عبای غارتی اش را به دوش کرده سنان
چه ظلم ها دم آخر به شاه می کردند
تمام دخترکانش نگاه می کردند
حسین واعظی