هیهات من الذلّه
کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است
تازه عاشـورا شروعِ کارِ او با مردم است
آمده این دشت را سیراب از کوثر کُـــند
آمده تا کــــربلا را کربلایــــی تـــر کُـــند
آمده تا عشق را با خونِ خود امضا کُـــند
تا خودش هیهات من الذلّه را معنـا کُـــند
حجِّ واجب را رها کرده خدا واجب تر است
مرگِ با عزّت برایِ شیـــرمردان بهتـــر است
کوفیان اینبار هم حمد و سپاس آورده اند
نـامه در نـامه برایش التمــــاس آورده اند
خوب می داند که اینها مردِ میدان نیستند
دستِ پیمـــان داده امّا پایِ پیمــان نیستند
کینه دارند از علی مولا ” ولی ” آورده است
تا توانسته به همراه اش علی آورده است
در مسیرش سنگ را لعلِ بدخشان کرده است
با نگاهِ خود وهب ها را مسلمـــان کرده است
آه… با یک جمله اش عالم حسینی می شود
عاقبت ” حرِّ یزیدی ” هم حسینی می شود
عاقبت خیری برایِ غیر می خواهد حسین
تا دمِ آخر بر اینها خیر می خواهد حسین
آمده تا فـــاش سازد رمـــز و رازِ عشـــق را
در دلِ مـــیدان به پا دارد نمـــازِ عشـــق را
شوکت و آرامشش در جنگ فوق العاده است
زیرِ خنجر هم ” حسین بن علی ” آزاده است
اکبرش الحقّ و الانصاف پیغمبر شده ست
بر زمین افتاده و انگــار اکــبرتر شده ست
هر مسیری غیر راهِ کربلا بیـراهــه اســت
آخرین مردِ قیامِ کربلا شش ماهــه اســت
کربلا تفسیرِ خوبی هاست ، بد تعــریف شد
روضـه در روضـه قـیـامِ کـربلا تحریف شد
غُربتش بی آبی و تعدادِ زخم و تیر نیست
دردِ او از زخمِ تیغ و نیزه و شمشیر نیست
غُربتش اینجاست میگویند جان را باخته ست
او برایِ کسبِ قــدرت جنـگ راه انداخته ست
کسبِ قدرت خنجر و حنجر مگر می خواسته
نامسلمان هــا علی اصغـــر مگر می خواسته ؟
کسبِ قدرت با زن و فرزنــد می آید مگـــر
بـا رقــیّه دخــــترِ دلــــبند می آیـــد مگـــر ؟
او هدف دارد هدف اصلاحِ دین و مکتب است
قدرتِ کرب و بلا در خُطبه های زینـــب است
قدرتِ کرب و بلا در عشق و در دلداده گی ست
کــــربلا اوجِ شکــــوهِ عـــزّت و آزاده گــی ست
تن به تیــــر و نیزه داد امّا به ذلّت تـــن نــداد
سر به دشمن داد امّا دســـت با دشمـــن نــداد
ابراهیم زمانی قم