پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد
پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد
پیشِ چشم همه پیغمبر اکرم می شد
خلقا خلقااگر حضرت خاتم می شد
پیش جبریل علی نیز مجسم می شد
همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را
اشهد ان علی ابن ابی طالب را
باد وقتی که به هم یالِ عقابش می ریخت
چقدر بوسه فرشته به رکابش می ریخت
آتش انگار که از رَدِ شتابش می ریخت
هرچه سر بود همه پیش جنابش می ریخت
لشگر انداخته اینجا سپرش وقتی اوست
ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست
ناگهان پرده بر انداخته و می آید
زلف بر شانه اش انداخته و می آید
مست از خیمه برون تاخته و می آید
تیغ مانند علی آخته و می آید
باز او نادِ علی تیغ به کف می خواند
چند بیتی رجز از شاهِ نجف می خواند
تیغ را روی سپر تا که به هم می کوبد
مُشت بر سینه عمو پیشِ حرم می کوبد
مثل مولا شده شمشیرِ دو دم می کوبد
می زند اکبر و عباس عَلَم می کوبد
اهل این طایفه در رزم به هم می مانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
گَلدی میدان و میدانی پریشان اِلَدی
بو علی ابن حسیندی نِجه طوفان اِلَدی
باخدیلای ضربسین هامینی حیران اِلَدی
هر طرف گدی آتی ,جمعی پریشان اِلَدی
مرحبا باخ علیا حضرت سلطان دیدی
باخدی میدان ابالفضل علی جان دیدی
شاعر:حسن لطفی