ملائکه همه از خاک سر درآوردند
زمینیان ز شعف , بال و پر درآوردند
ز نور حیدر و زهرا , پسر درآوردند
ز دشمنان و حسودان پدر درآوردند
دوباره اسم علی گشته ورد هر دهنی
رسیده بر دل یعقوب , بوی پیرهنی
خبر دهید به عالم : حسین , بابا شد
ببین چه فیض عظیمی نصیب لیلا شد
جمال روی پیمبر دوباره پیدا شد
و با قدوم علی خوش به حال دنیا شد
به چشم های حسود مدینه لعنت باد
به مردهای یهود مدینه لعنت باد
جوانی ام همه نذر جوانی اش باشد
نگاه من به دل آسمانی اش باشد
امید من به همین میزبانی اش باشد
دلم که خوش به دل و دلستانی اش باشد
مدینه مشعل اکرام , میشود روشن
علی اکبر و ارثی که میبرد ز حَسَن
کریم بن کریم است , سفره دار است او
جهان چو برکه ی ناچیز و آبشار است او
نبی , علی و حسن , فاطمی تبار است او
به فصل زرد خزان دلم بهار است او
علی به خاک زمین , مثل آفتاب جلی است
علی شبیه پیمبر , علی شبیه علی است
علی به وقت نبردش شبیه عباس است
به وقتِ جود , لطیف است , مثل الماس است
ز نسل فاطمیون است , غنچه ی یاس است
علی به حضرت زهرا عجیب حساس است
علی علی به لبم مزه ی شکر دارد
چقدر نام علی بر دلم اثر دارد
رشادت از سر مژگان او سرازیر است
به معرکه بزند , غرّشش چنان شیر است
برای دشمن حیدر چو تیغ شمشیر است
دلم به زلفِ علی اکبر , از ازل گیر است
بکش به روی دلم تیغ را , تباهم کن
بیا خودت ببَر و خوب سر به راهم کن
گره فتاده به کارم , ببین گرفتارم
جوانم و دو سه تا آرزو به دل دارم
یکی وصال حرم , بارگاه دلدارم
یکی سپردن جانم به ساحت یارم
همیشه یار قدیمی ما تویی آقا
رفیق خوب و صمیمی ما تویی آقا
پوریا باقری