شعر شهادت حضرت ام البنين (س)
گریه مى کنم مادر
آنقدر گریه مى کنم مادر
تا که سو از نگاه من برود
آنقدر ناله مى زنم هرشب
تا به گودال آه من برود
بى قرارى نکن عزیزدلم
زینبم!چشم تو فرات شده
آنکه ام البنین بود عمرى
بعد از این امه بنات شده
رهبر کاروان دلتنگى
پا به پاى برادرت بودى
کربلا موقع علمدارى
راضى از دست نوکرت بودى؟
گفته بودم برو رشید على
جان تو جان حضرت ارباب
جان تو جان خواهرت زینب
جان تو جان شیرخوار رباب
پیش زهرا مرا خجل نکنى
نکند غصه اى رسد به حرم
تو غلام حسینى و زینب
نرود این ز یاد تو پسرم
من شنیدم در علقمه عباس
غرق خون روى خاک ها افتاد
تیر باران شد و سر پا بود
مشک افتاد او ز پا افتاد
دخترم از حسین مى گویى؟
با تن زخمى اش چه ها کردند؟
راست است این که در مقابل تو
از تن او سرش جدا کردند؟
آرمان صائمى