گریه هایم می شود از شرمساری بیشتر
هر دقیقه می شود این بی قراری بیشتر
جای این زخم زبان ای کاش تنها می زدند
طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر
هر چه سنگین می شود بار خجالت در دلم
می شود باریدن ابر بهاری بیشتر
بیشتر در کوچه سنگش می زنند این بام ها
هر چه می آید به کوفه صوت قاری بیشتر
هر قَدر من نا امیدم در میان شهر غم
حرمله دارد ولی امیدواری بیشتر
خاِردر چشمم اگر چه تیغ هاشان شد ولی
از سه شعبه می رود بر چشم خاری بیشتر
گرچه در دارالعماره خون من را ریختند
از سرم هرکوچه دارد یادگاری بیشتر
گوشواره گرچه دارد دختر شهر طمع
از پدر می خواهد اما گوشواری بیشتر
از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین
میکشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر
موسی علیمرادی