شعر اربعین

یک اربعین نبودم …

من پیربودم و ز غمت پیر تر شدم

در شام وکوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم

از کربلابه کوفه و, از کوفه تا به شام

با دستِبسته خون‌جگری در به در شدم

با قاتلینِ مادرم و, نیزه‌دارِ تو

با ضرب تازیانه اَخی هم‌سفر شدم

وقتی‌که میزبانِ سر تو تنور شد

مانندمادرم ز غمت درد سر شدم

همراهِ کاروانِبَلا دیده پیش تو

یک اربعیننبودم درد کمر شدم

دانی چرا شبیه سرم, دلشکسته‌ام؟

دنبال نیزه‌دارِتو مرغ  سحر شدم

مرغ سحرشدم که صدایم گرفته است

ا خطبه‌های حیدریَم  نوحه‌گر شدم

اصلاً مهم نیست, که در دشت کربلا

ردر راه یاریِ تو  اَخی  بی‌پسر شدم

رضا باقریان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا