اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر اربعینشعر محرم و صفر

سلام یوسف زینب

سلام یوسف زینب , سلام ای نوحم
هنوز بی کفنی ای شهید مذبوحم؟!

خبر رسید برایم که بوریا شده ای
اسیر تابش خورشید کربلا شده ای

پس از تو بار امامت به روی دوشم بود
صدای قهقه ی شمر توی گوشم بود

تو عاشقم شدی و من هم عاشق تو شدم
تو دین من شدی و من مبلغ تو شدم

به قاب شام کشیدم حماسه برگشتم
اگرچه پیر شدم من خلاصه برگشتم

چهل شب است برادر , غریب و تنهایم
چهل شب است که من کعبة الرزایایم

به زخم قلب عزادار من نمک زده اند
حسین چشم تو روشن مرا کتک زده اند

میان آتش خیمه عقیله سوخت حسین
غروب روز دهم یک قبیله سوخت حسین

همینکه سنگ تراشیده خورد بر سر تو
تو ضعف کردی و ناله کشید خواهر تو

هنوز لحظه ی افتادن تو یادم هست
جدال بر سر پیراهن تو یادم هست

هزار چکمه ز رویت عبور میکردند
مرا به زور لگد از تو دور میکردند

تن تو پیش نگاهم بدون رخت شد و
سر تو بسته به یک شاخه ی درخت شد و

به جای آب و غذا غصه ی تورا خوردم
محله ی خودمان سنگ بی هوا خوردم

به صبر امر نمودی اگر خموش شدم
سوار مرکب بی پرده و چموش شدم

محله های شلوغ یهود را دیدم
شراب خوردن قوم حسود را دیدم

به روی تخت نشست و به رتبه ام خندید
چقدر در وسط حرف و خطبه ام خندید

مرتبا به دهان تو چوب میکوبید
به گریه هرچه که گفتم نکوب میکوبید

بنفشه رفتم از اینجا و لاله برگشتم
مرا ببخش بدون سه ساله برگشتم
 رضا قربانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا