شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

شعر مناجات با خدا

من بدی کرده ام اما تو مرا بد نزنی
بعد یک عمر که این بنده ات آمد نزنی
با همین روی سیاهش به تو رو زد نزنی
روی پیشانی او مهر نیاید نزنی

باز کن بند اسیری ز گرفتاری را
شامل لطف خودت کن تو گنهکاری را

من خجالت زده ام بیشتر آبم نکنی
به تو اصلا نمیاید که حسابم نکنی
همه کردند خرابم تو خرابم نکنی
بی جوابم نگذاری و جوابم نکنی

معصیت کردم و هر بار تو ستار شدی
همه تقصیر خودت بود که غفار شدی

آمدم تا سحر شام سیاهم باشی
تیشه ی بت شکن بار گناهم باشی
بی پناه آمدم اینجا که پنهاهم باشی
میزدم حدس خودم چشم به راهم باشی

بین آغوش گرفتی تو مرا حس کردم
دل خود را وسط کرب و بلا حس کردم

تا به کی منتظر دست تلنگر باشم
آمدم پای مناجات تو دم خور باشم
از همه خالی و از لطف خدا پر باشم
این سِری آمده ام توبه کنم حر باشم

یا الهی تو نجات از ته چاهم دادی
صد و ده بار علی گفتم و راهم دادی

هرکجایی که کریم است دوتا مسکین هست
هرکجا دست دعا هست یقین آمین هست
هرکجاشرم کسی هست سری پایین هست
هرکجا درد بیاید به یقین تسکین هست

من به رحمانیت دست تو ایمان دارم
هرچه دارم من از این دیده ی گریان دارم

هر قدم در پی دلدار دلم میلرزید
می نهم سر روی دیوار دلم میلرزید
با پریشانی و تکرار دلم میلرزید
لب تشنه دم افطار دلم میلرزید

روزه داران پریشان تو یا ثارلله
به فدای لب عطشان تو یا ثارلله

سید محمد هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا